در زمان های قدیم، یکی بود که قوز داشت و به همین دلیل خیلی غصه میخورد که چرا قوز دارد؟ یک شب مهتابی از خواب بیدار شد و خیال کرد سحر شده، بلند شد و به حمام رفت. وارد که شد دید جماعتی بزن و بکوب دارند و مثل این که عروسی داشته باشند میزنند و میرقصند. او هم شروع کرد به آواز خواندن و رقصیدن و خوشحالی کردن. وقتی داشت میرقصید، دید پاهای آن ها سم دارد. فهمید که آن ها از ما بهتران هستند. او خیلی ترسید، اما خودش را به خدا سپرد و به روی آن ها هم نیاورد.
از ما بهتران (جن ها) هم فهمیدند که او از خودشان نیست ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند. فردای آن روز رفیقش که او هم قوز داشت، از او پرسید: "تو چکار کردی که قوزت صاف شد؟" او هم جریان آن شب را تعریف کرد. چند شب بعد رفیقش رفت حمام. دید باز جن ها آنجا جمع شدهاند. خیال کرد که اگر برقصد از ما بهتران خوششان میآید. وقتی که او شروع کرد به رقصیدن و آواز خواندن و خوشحالی کردن، از ما بهتران که آن شب عزادار بودند، ناراحت شدند. قوز آن فرد را آوردند، بالای قوزش گذاشتند. آن وقت بود که فهمید کار بیمورد کرده، گفت: "ای وای دیدی که چه به روزم آمد، قوزی بالای قوزم شد.
داستان قبل انحرافی بود...
میدونی قضیه چیه ؟؟؟ تا میای اینورو درست کنی اونور خراب میشه ...اونورو میرسی اینوریه خراب میشه...حالا تو این وسطی ،کاترینم شده سوژه... یکی یه سنگ میندازه تو چاه صدتا عاقل نمی تونن بیارن بیرون...حالا یه سری هم که شونه خالی می کنن که بابا من نبودم من نبودم...
شدیم بازیچه دست آقایون،،،نمیدونم چی بگم...یکی میگه یه شاعر ضد انقلاب میخوایم بیاریم اون یکی میگه نه نه ... خیلی کارشون بوحاله ،،، یه سری هم که از ریشه دارن کار میکنن ..خدایی تو کار باطلشون واقعاً مایه میزارن... این قفل هم که زنگ زده هرچی کلید بندازی باز نمی کنه!!!! یادمه قدیما !!! نفت میزدن باز می شد...بی صدا بی درد سر...
خوب این سبده هم که گاهی سوراخ بود ،،، مرغش بود تخم مرغش نبود... در کل خدارو صد هزار مرتبه شکر....خدا بخیر کنه فاز دوم هدفمندی رو.....
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.