قوز بالا قوز...
در زمان های قدیم، یکی بود که قوز داشت و به همین دلیل خیلی غصه میخورد که چرا قوز دارد؟ یک شب مهتابی از خواب بیدار شد و خیال کرد سحر شده، بلند شد و به حمام رفت. وارد که شد دید جماعتی بزن و بکوب دارند و مثل این که عروسی داشته باشند میزنند و میرقصند. او هم شروع کرد به آواز خواندن و رقصیدن و خوشحالی کردن. وقتی داشت میرقصید، دید پاهای آن ها سم دارد. فهمید که آن ها از ما بهتران هستند. او خیلی ترسید، اما خودش را به خدا سپرد و به روی آن ها هم نیاورد.
از ما بهتران (جن ها) هم فهمیدند که او از خودشان نیست ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند. فردای آن روز رفیقش که او هم قوز داشت، از او پرسید: "تو چکار کردی که قوزت صاف شد؟" او هم جریان آن شب را تعریف کرد. چند شب بعد رفیقش رفت حمام. دید باز جن ها آنجا جمع شدهاند. خیال کرد که اگر برقصد از ما بهتران خوششان میآید. وقتی که او شروع کرد به رقصیدن و آواز خواندن و خوشحالی کردن، از ما بهتران که آن شب عزادار بودند، ناراحت شدند. قوز آن فرد را آوردند، بالای قوزش گذاشتند. آن وقت بود که فهمید کار بیمورد کرده، گفت: "ای وای دیدی که چه به روزم آمد، قوزی بالای قوزم شد.
داستان قبل انحرافی بود...
میدونی قضیه چیه ؟؟؟ تا میای اینورو درست کنی اونور
آخرین مطلب
- دیدار رئیس جمهور با آیت الله العظمی جوادی آملی
- اصابت پهپادهای حزبالله به پایگاه نشریم حیفا
- شام آخر، با هنرمندی حزب الله لبنان
- لیلا شریفیان
- هرتزی هالوی کشته شد
- جمعه نصر
- رونمایی از میدان موشک در کرانهی باختری
- گوشه ای شادی مردم غذه در شب وعده صادقه 2
- اهداف جدید موشک های ایرانی در خاک فلستین اشغالی
- مجموعه فیلم های جذاب وعده صادقه 2