قدر عافیت چه کسی داند؟

قدر عافیت چه کسی داند؟

قدر عافیت چه کسی داند؟

پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود ومحنت گشتی نیازموده .

گریه و زاری برنهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد چندانکه ملاطفت کردند آرام نمی گرفت و عیش ملک

ازو منغّض بود. چاره ندانستند حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت اگر فرمان دهی من او را به

طریقی خامُش گردانم، گفت غایت لطف و کرم باشد.

بفرمود تاغلام به دریا انداختند: باری چند غوطه خورد مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند به دو دست

در سُکان کشتی آویخت چون بر آمد به گوشه ای بنشست و قرار یافت. ملک او را عجب آمد پرسید

درین چه حکمت بود؟ گفت:از اول محنت غرق شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی دانست.

همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

..................

حکایتی از گلستان سعدی

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه
پیوندها