دکتر ربانی استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و از جراحان بیمارستان صحرایی امام حسین (ع) در دوران دفاع مقدس، به بیان خاطره ای خواندنی از سردار خیبر، حاج ابراهیم همت پرداخت که در ذیل به آن اشاره می شود.
دکتر ربانی اظهار داشت: در یکی از روزهای جنگ در بیمارستان امام حسین (ع) منطقه دار خوین خوزستان مشغول عمل جراحی بودم. یکی از برادران مرا صدا کردند و گفتند کار مهمی پیش آمده. مرا سوار ماشین لندکروز کردند. کم کم احساس نگرانی کردم از این بابت که راننده تک و تنها مرا به جایی نامعلوم می برد. بالاخره به مقر رسیدیم. مرا به داخل مقر هدایت کرد. بعد از پیاده شدن از ماشین، شهید ممقانی را دیدم. با دیدن او آرام تر شدم و سپس مرا داخل زیرزمینی بردند که دیدم جوانی کف این سنگر دراز کشیده و همان موقع فهمیدم که مرا آورده اند تا این جوان را ویزیت کنم.
وی در ادامه گفت: پس از ورود به زیرزمین دیدم جوان با یک چهره بسیار نورانی و ملکوتی، با ابهت، با چشم های گود رفته و رنگ و روی پریده و بی رمق کف سنگر دراز کشیده بود. در این هنگام شهید ممقانی به من گفت شما کاری کنید که این جوان زود سلامتی خود را باز یابد. او را معاینه کردم. فهمیدم آب بدن این جوان رفته و تقریباً سه چهار شبانه روز است نه استراحت کرده و نه چیزی خورده. جوانک نیاز به استراحت و درمان اساسی داشت.
این جراح بیمارستان صحرایی امام حسین (ع) در زمان دفاع مقدس عنوان کرد: به همرزمانش گفتم این مریض باید 24 ساعت بستری شود؛ باید به او سرم وصل کنیم تا حالش خوب شود. گفتند 24 ساعت زیاد است، او را می خواهیم. باید زودتر درمان شود. فکر می کردند مریضی ساده ای دارد و با یک آمپول به حالت طبیعی خود برمی گردد. گفتم این جوان در اثر فعالیت زیاد آب بدنش رفته و انرژی ندارد؛ سه تا چهار ساعت زمان نیاز دارم تا بتوانم او را به حالت عادی برگردانم.
وی ادامه داد: بعد از این صحبت ها من به شهید ممقانی گفتم وسایل لازم را بیاورد تا او را درمان کنم. شهید ممقانی دنبال تهیه این وسایل رفت. چند دقیقه بعد دیدم موتورسواری آمد جلوی سنگر پارک کرد و به داخل سنگر آمد؛ موتورسوار کاغذی را به دست جوانی که داخل سنگر دراز کشیده بود داد؛ او هم بلافاصله نامه را خواند و با خواندن این نامه از جایش بلند شد. برای من بسیار عجیب بود که این جوان که تاب حرکت و رمقی نداشت، به یکباره از جایش بلند شد و از زمین خداحافظی کرد و معذرت خواهی کرد و سوار موتور شد و رفت.
پزشک معالج شهید همت اضافه کرد: من همین طور متعجب مانده بودم که ناگهان چه اتفاقی افتاد. سپس به بیمارستان برگشتم.وقتی به اهواز رفتم، آن موقع اطلاع یافتم که این جوان برومند شهید همت بود که در عملیات خیبر به شهادت رسید. این اولین و آخرین باری بود که شهید همت را زیارت کردم.
دیدگاهها (۲)
سیدپارسا
۰۵ آبان ۹۲ ، ۱۴:۵۶
بعداز مدت ها پست جدید گذاشتم! خیلی هنرکردم!
یکی توی وب معراجی هام ویکی هم در فرکانس زیر زمین
لطفا جفتشا بخون ونظر بده
تحویل بگیر که دفعه بعد یکسال طول نکشه تا به روزکنم
حزب الله
۰۷ آبان ۹۲ ، ۱۲:۰۹
حسین جان ببخشید تاخیرداشتم
با مرگ بر آمریکا لیاقت میخواهد بروزم